حرفای خود خود من



خب این دفعه از برج میلاد می‌نویسم 

تو محوطه بیرون نشستم و باد خیلی خوبی میاد 

تنهام 

و یه جای خلوت رو این نیمکت چوبیای نشستم 

اومدم برم یه جا بشینم که ویوش هم خوب باشه 

که قبل از من دیگر جوانان مملکت اشغالش کرده بودن 

برای بچه‌ها رایگانه برج میلاد این روزا به مناسبت هفته کودک 

نقاشی هم می‌کردن صورتا رو 

خیلی دوست داشتم بگم مال منم نقاشی کن 

دیگه روم نشد :(

شاید اگه چندتا دیوونه با هم بودیم اوکی بود 

ولی تنهایی روم نشد بگم 

نمایشگاه اسباب بازی هم هست مثلا ولی هیچی نداره 

خلاصه که هر کدوم از هم‌اتاقیا یه وری بودن منم اومدم اینجا 

می‌خواستم برم بوستان گفتگو 

ولی چون تا حالا نرفتم نمی‌دونستم چه جور جایی برای شب 

دیگه نرفتم گفتم یه وقت نخورنم :))

برج میلاد ما قبلاً اومده بودیم بالاهاشو رفته بودیم خانوادگی 

ولی این چند طبقه اولش که رایگانه رو ندیده بودم 

چندتا چینی هم دیدم 

هیچ وقت اعتماد به نفس حرف زدن با خارجی ها رو نداشتم 

شاید چون زبانم خوب نیس 

ولی مثلا یه دفعه بود تو فرودگاه 

یه مرده یه دختر ژاپنی رو گیر آورده بود 

هیچییییی هم نمی‌تونست انگلیسی حرف بزنه ولی بازم با قدرت به ادا درآوردن ادامه می‌داد :)))

 

با استادم رفتم حرف زدم 

یکم راهنماییم کرد 

ولی همچنان این گیری که حتما می‌خواد تکراری نباشه تا به مقاله از توش دربیاره هست

بعد تازه گفتم آره من نگاه کردم اکثر تهش فلان حرکت اضافه رو هم می‌زدن 

گفت آره میشه ما هم بزنیم از توش یه مقاله کنفرانسی دربیاد 

و قیافه من اینجوری بود که 

زنننننننن من هنوز پروپوزال ننوشتم تو از توش دوتا مقاله درآوردی؟

آخه این درسته 

بعد گفت که من به چیزی دیدم تو کانال آموزش که تا آخر آذر باید پوروپزال بدین برای شما هم همینه؟

و من اینجوری بودم که 

نهههههههه از موعد من یه شیش ماهی هست گذشته :))))

خلاصه با ماست مالی فراوان اون قضیه رو جمع کردم 

حالا امیدوارم یکم بتونم خودمو جمع و جور کنم 

صبحا خیلی سختمه زود بیدار بشم 

 

دکتر هم رفتم 

و شانس من دقیقا موقعی که داشتم کفش می‌پوشیدم بند کیفم پاره شد :/

باز حالا بهتر از وسط خیابون بود مثه اون دفعه 

خلاصه با کیف س رفتم 

زود هم رسیدم یه ساعت 

و دکتر هم یه ساعت دیر اومد 

خلاصه یه دوساعتی علاف شدم 

اینم گفت عمل 

نظر خودمم رو عمله 

ولی دیگه راجع‌به هزینه عمل و نقاهت و ایناش یادم رفت بپرسم ازش 

یه خانومه بود اومده بود بچه‌دار نمی‌شد 

من شنیدم گفت ۱۱ساله داریم تلاش می‌کنیم 

ولی حقیقتا قیافه‌اش خیلی جوون بود احتمالا ۱۱ماه بوده 

گفت یه بار هم مثبت شده ازمایشم 

ولی بعدش بچه ایست قلبی کرده سقط شده :(

 

از اون طرف ولی زن عموم حامله‌اس 

خونه اون یکی عموم هم لوله‌هاشون ترکیده 

کل زندگی‌شونو آب برداشته 

مامانم می‌گفت عموم می‌گفته انقدر آب بوده از بیرون از سمت پنجره ها دیده می‌شده اصن 

فقط شانس آوردن یه محافظ وسط خونه بوده که خیس شده و اتصالی کرده و فیوز زده بالا 

(دارم یخ می‌زنم برم تو )

خب اومدم تو 

از اون طرف هم این هفته مامانم گچ دستشو باز می‌کنه 

گفت شاید برای عمل بیاد تهران 

ولی خیلی سخته چون ما اینجا جا نداریم 

حالا فعلا ببینیم همین دستش چی میشه 

 

دیگه دیروز تولد یکی از بچه‌های دانشگاه دعوت بودم 

تو گروه ادم نکرده بودن ولی گفته بودن اگه میای ادت کنیم 

که دیگه گفته بودم م سخته‌مه بیام نه مرسی 

بعد از اون طرف یکی دیگه از دوستام یه جوری رفتار می‌کرد فکر می‌کرد من خبر ندارم 

هی می‌گفت نه من کار دارم بیرون می‌خوام برم یه جایی 

بعد اون یکی دیگه دوستمون اومد گفت اره دیگه بریم کیک و بگیریم 

من اینجوری بودم که واه 

این همه ادا برای تولد بود 

خب بگو می‌خوایم بریم تولد دیگه 

مسخره 

حالا من که خیلی ناراحت نشدم 

اون یکی دیگه حتی گفته بود ادم کن تو گروه و دوستش واقعا خیلی با هم صمیمی هم هستن اد نکرده بودش و پیچونده بود :/

دیگه همینا 

من برم 

خدافظ


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها